امروز: 17 اردیبهشت 1403
افتتاحیه و اختتامیه / آرای هیات داوران شانزدهمین جشنواره بین المللی تئاتر خیابانی مریوان
افتتاحیه و اختتامیه / مراسم اختتامیه شانزدهمین جشنواره بین‌المللی تئاتر خیابانی مریوان برگزار شد.
نقد و گفتگو / مصاحبه با سولاک مِلکه گالستیان؛ نویسنده، کارگردان و بازیگر نمایش «فاصله» از کشور ارمنستان
خبر و گزارش / در دومین روز از جشنواره شانزدهم 26 اثر نمایشی اجرا شد.
خبر و گزارش / پیام دبیرخانه جشنواره بین المللی تئاتر خیابانی مریوان درباره فاجعه غزه
نقد و گفتگو / نشست خبری شانزدهمین جشنواره بین المللی تئاتر خیابانی مریوان برگزار شد.
خبر و گزارش / استقبال از گروه های نمایش خیابانی کردستان عراق در پایانه مرزی باشماق
افتتاحیه و اختتامیه / کارناوال و مراسم افتتاحیه شانزدهمین جشنواره بین المللی تئاتر خیابانی مریوان برگزار شد.
خبر و گزارش / معرفی داوران شانزدهمین جشنواره بین المللی تئاتر خیابانی مریوان/ بخش های کودک و نوجوان، آیینی و سنتی، فراگیر (معلولین) و بین الملل
خبر و گزارش / معرفی داوران شانزدهمین جشنواره بین المللی تئاتر خیابانی مریوان/ بخش های آزاد، دگرگونه های اجرایی و ویژه (ایثار)
1324 بازدید
بخش: پژوهش و مقاله
تاریخ: 2 شهریور 1395

بازشناسي الگوهاي درون متني و برون متني تئاتر خياباني (نمايشهاي بيروني) در جامعه ي پادآرماني/ علي اصغر خسروي

چكيده
تئاتر خياباني به گونه اي از نمايش اطلاق مي شود كه در فضاي باز و بدون حضور عوامل سمعي و بصري و جلوه هاي ويژه اي چون نورپردازي و دكورهاي بزرگ و... اجرا مي شود. اين گونه ي نمايشي به دليل آنكه بيشترين برخورد با تماشاگر را دارد و به دليل اينكه كمتر در گير و دار مشكلات اجراي صحنه اي است به خوبي مي تواند با مخاطب خود ارتباط برقرار كند. در اين گونه ي نمايشي عواملي كه سازنده ي پادآرمانشهر هستند به خوبي بروز مي كنند. از رهگذري مي توان گفت كه اين گونه ي نمايش بهترين خاستگاه يك جامعه ي پادآرماني خواهد بود. از الگوها و ريزالگوهايي كه اين دو را به يكديگر مرتبط مي كنند از در اين مقاله به تفصيل سخن به ميان رفته است.


مقدمه
تئاتر خياباني به دليل ذات اصلي خود يعني در دسترس بودن مخاطب عام، بهترين ابزار براي بروز نشانه ها و عناصر جامعه ي پادآرماني و ارائه ي نمادهاي اين نوع از جامعه است. البته بايد متذكر شد اين تنها ويژگي تئاتر خياباني نيست بلكه اين گونه نمايشي قادر است خاستگاهي مناسب براي معرفي جامعه ي پادآرماني باشد. تعريف فرهنگنامه ي وبستر از پادآرمانشهر مكاني تخيلي است كه مردم در شرايطي غير انساني زندگي مي كنند و اغلب زندگي ترسناكي را تجربه مي كنند اما در تعريف مقاله پيش رو پادآرمانشهر به تمام جنبه هاي آن گونه از زندگي اطلاق مي شود كه طبقه متوسط جامعه را در سطح نگاه مي دارد، جامعه اي كه صرفا در مخالفت با جامعه اي آرماني به وجود نيامده اما در عمق آن حضور و وجود دارد. در اين تعريف چه بسا اگر ضدآرمان و ضد ارزشها و ناهنجاريها بروز كنند، طبقه سطح متوسط را از لحاظ فرهنگي، بهداشتي، اقتصادي و علمي و آموزشي به طبقات پايين تر جامعه نيز تنزل دهد. جامعه اي كه در اين سطح تعريف مي شود نه شامل نخبه هاي سياسي و فرهنگي و اشراف مي شود و نه مانند لمپن پرولتاريات هاي در پي حق و حقوق خيالي خويش است بلكه بيشتر به انساني اطلاق مي شود كه داراي سواد (آكادميك يا غير اكادميك اما بيش از نوشتن و خواندن)، با توان فرهنگي زيستن در يك جامعه ي متمدن و همچنين مطيع قانون باشد. اويي كه در تغييرات اساسي فرهنگي و سياسي جامعه همراه با موج ديگر اقشار جامعه تنها به پيش مي راند اما نه در نصب دخيل است و نه در عزل. تئاتر خياباني نيز نه براي طبقه اشراف ساخته و پرداخته مي شود و نه براي آن سطح ضعيف جامعه كه با مسائل اقتصادي و فرهنگي دست و پنجه نرم مي كند بلكه اين سطح متوسط جامعه هستند كه مي توانند با اين مفهوم ارتباط عميقتري برقرار كنند.

ارتباط مخاطب با جامعه ي درون نمايش
اين گونه تئاتر در سطوح باز اجرا مي شود. اولين امري كه اين گونه را محبوب مخاطب عام خويش مي گرداند. مردمي كه دورادور يك اجرا گرد آمده اند نه لازم است سكوت كنند و نه در گير و دار نشستن بر روي صندلي در يك سالن تئاتر هستند. مخاطب اين تئاتر زوايه ديدش را خود انتخاب مي كند. اين كه از كدامين سو به تماشاي نمايش بنشيند و اينكه چگونه با ديگر تماشاگران يا بازيگران حاضر ارتباط برقرار كند را مي تواند خود به شخصه مديريت كند. پاركها و مكانهاي عمومي كه بيشتر در دسترس اين سطح از جامعه هستند اصولا براي اين گونه تئاتر انتخاب مي شود. تئاتر خياباني نه در صحن و سراي كاخهاي پادشاهي اجرا مي شود و نه در حاشيه شهرها و محله هاي فقير نشين و زاغه نشين ها. اين است كه تئاتر خياباني في نفسه انتخابگر سطح طبقاتي آن دسته از جامعه مي شود كه مي تواند ارتباط عميقتري با چنين گونه ي هنر نمايشي برقرار كند.
پس از اين امكان اقتصادي چنين تئاتري است كه مخاطبش را توانا مي سازد تا به تماشاي اثر بنشيند. در تئاتر خياباني به دليل اجرا در سطوح باز و آزاد و بي حد و مرز سيستم بليط فروشي وجود ندارد و استفاده ي مالي از اين هنر به شكل سالني و تئاتر دروني انجام نمي پذيرد. مخاطب درگير فرايندهاي خريد بليط نمي شود و چنان كه در برخي تئاترها اعمال مي شود لازم نمي بيند با توجه به پولي كه براي تئاتر مي دهد برايش انتخاب كنند كه در كجاي سالن بنشيند. اين آزادي اقتصادي و اگر راحت تر بگوييم تقريبا رايگان و در دسترس بودن تئاتر خياباني عاملي است كه چه بسا حتي مي تواند مخاطب در سطوح پايينتر را نيز به سمت خود بكشاند در حالي كه مخاطب سطح متوسط جامعه براي ديدن آن خواهد ايستاد، درگير فضاهاي اجرا خواهد شد و با آن همذات پنداري خواهد كرد. از سويي نيز در بسياري از تئاترهاي خياباني اين سيستم اقتصادي اختياري و انتخابي است يعني خود مخاطب اگر لازم ببيند با هر قيمتي كه دلخواهش باشد مي تواند اثر را تماشا كند و آن را در كلاه يا وسيله اي كه براي اين امر تعبيه شده قرار دهد تا كمكي نيز به گروه در حال اجرا نموده باشد. اين سيستم سود اقتصادي نه درگير اجاره ي سالن است و نه در قيد و بند هزينه هاي پي آيند اجرا، پس هر نوع سود مالي از اين جريان هم به نفع مخاطب است چون خود انتخاب مي كند چقدر بپردازد و هم به سود گروه يا فرد اجرا كننده است زيرا هر چقدر كه پول جمع شود تنها براي سود شخصيش خواهد بود.
سومين مورد اين كه تئاتر خياباني مانند بسياري از اجراهاي صحنه اي به دنبال عميق گويي هاي فلسفي نيست. نه به مانند تئاترهاي كلاسيك داراي زرق و برقهاي دكور و لباس و ابزار صحنه است و نه حتي همچون تئاترهاي مدرن و ابزورد و پسامدرن به دنبال ايجاد گرههاي عميق فكري و فلسفي براي مخاطبش. اين گونه از نمايش چون به راحتي در دسترس مخاطب قرار مي گيرد و چون تا حد زيادي ديالوگها بصورت بداهه عرضه مي شوند مي تواند مخاطب را سريع با خود درگير كند. در تئاتر كلاسيك با وجود كلمات و جملات و آن سطح از زندگي كه رزم و بزم شاهانه و اشرافي را مي نماياند درگير ساختن مخاطب عام با مفهوم؛ امري سخت چه بسا غيرممكن خواهد بود. همچنين مخاطب عام در اجراهاي صحنه اي براي مثال ابزورد يا حتي گونه هاي ديگري چون پرفورمنس آرت نيز چون نمي تواند درگير فلسفه سازي هاي مدرن و پسامدرن شود از مفهوم و برقراري ارتباط گاها باز مي ماند. اين در حاليست كه چون ديالوگ در تئاتر خياباني در سطح عام شكل مي گيرد و اصولا داستان پردازي در عامترين شكل خود انجام مي پذيرد پس بهترين حالتي است كه در آن مي توان مخاطب را به تماشا و برقراري ارتباط با اثر فراخواند. لازم به ذكر است در برقراري ارتباط با يك اثر مهمترين بخش آن كيفيت در ايجاد ارتباط خواهد بود. از اين رهگذر كيفيت را بايد امري كاملا نسبي دانست. مطمئنا كيفيت براي مخاطب خاص با تفكرات اشرافي، در ميان دكورهاي عظيم و ديالوگهاي پر طمطراق و بازي هاي حماسي و صحنه هاي رزم و بزم تجمل گونه بروز خواهد كرد. اما در اين مورد كيفيت براي مخاطب عامي كه از طبقه متوسط جامعه براي ديدن يك اثر خياباني بر مي خيزد در گوشه گوشه ي زندگيش نهفته است. كيفيت در ديالوگ همانست كه او آن را در خانه، محل كار، در ديالوگ با رييس و مرئوس، دانشگاه و در جاي جاي زندگي روزمره اش تجربه مي كند.
چهارمين مورد اينكه تئاتر خياباني به شكلي آزاد مخاطب را نيز در گير بازي مي كند و به زبان ساده تر مخاطب را دخيل در نمايش مي كند. اين دخالت دادن مخاطب در نمايش در چند سطح صورت مي پذيرد. گاهي مخاطب را بصورت تصادفي انتخاب نموده و مستقيم در حين اجرا و در مركز اجرا قرار مي دهند و او را دخيل در تمام احساسات و حالات بازي مي گذارند. با او حرف مي زنند، نظرش را جويا مي شوند و او را مانند يك قاضي آماده ي حكم در مركز توجه خود و ديگران قرار مي دهند. گاه ارتباط در سطح ديگري اما نه به آن حدت انجام مي پذيرد به نحوي كه گوشه اي مخاطب را در همان زاويه اي كه ايستاده در نمايش دخيل مي سازند. اگر سوالي پرسيده شود، تماس چشمي برقرار شود و يا تماس بدني صورت پذيرد و حتي اظهار نظري در موردش شود مي توان گفت مخاطب در امر نمايش دخالت داده شده است. گاهي نيز احساسات او را دخيل در اجرا مي نمايند به نحوي كه اين بار خود مخاطب اظهار نظر مي كند. در گونه هاي آييني اين نوع تئاتر فراوان ديده مي شود كه مخاطب چون در سياه و سفيد نمايش و در برخورد با خير و شر به ذات انساني و فطرت خويش مراجعه ي كند گاهي ممكن است حتي فراتر از اظهار كلامي به دخالت فيزيكي با نمايش نيز روي آورد. نمونه هاي اين امر را مي توان در برخوردهاي مخاطب با تعزيه خوانان در نمايش بيروني تعزيه جستجو كرد، به نحوي كه در اين خاطرات نقل است گاهي به سمت مخالف خوانان حمله شده و حتي گلوله اي نيز شليك شده است. در نتيجه با بررسي اين چهار عامل مي توان گفت تئاتر خياباني محبوب سطحي از جامعه است كه مي تواند هويت خويش را در چارچوب لحظات، كلمات و حركات بصورت كاملي بجويد و در كيفي ترين حالت ممكن با آن ارتباط برقرار نمايد.

هويت بخشي محيط، مخاطب و نمايش
در ابتدا بايد گفت پادآرمانشهر درست نقطه ي مقابل آرمانشهر نيست. اين بدان معنيست كه نبايد اين واژه را واژه اي در مفهوم، مخالف با واژه ي آرمان شهر به حساب آورد. در حقيقت پادآرمانشهر خود به جوامعي مي ماند كه مورخان در پژوهش تاريخيشان با ويژگي هاي آن چنين مواجه شده اند: جامعه اي برنامه ريزي شده اما نه عاقلانه و به حق. هر آرمانشهري در دل خود يك پادآرمانشهر ضمني به همراه دارد. پس بايد اذعان داشت مدينه اي كه فاضله است صرفا عليه خود مدينه ي فاسده اي را نخواهد داشت. واژه ي فاسد درخور اين بخش ضمني از خود آرمانشهر نيست بلكه پادآرمانشهر را تمام تلاشها، جنبش ها، حركت ها و عقايد مردمي مي سازد كه در يك جامعه ي متمدن در كنار هم زندگي مي كنند. مطمئنا اگر آرمانشهر را مردم بتوانند بسازند اما پادآرمانشهر به دست مردم ساخته نمي شود. اين انگاره در پستوي آرمانشهر شكل مي گيرد. همانگونه كه رذايل اخلاقي در پس پرده ي شخصيت هر انساني و در پشت پرده ي فضايل اخلاقيش شكل مي گيرد. حال بايد اينجا پرسيد آيا بخشي از هنر تئاتر جز اين است كه به نمايش پس پرده ي هر شخصيتي بپردازد و آن را به مخاطب عرضه كند؟ آيا جز اين است كه هنرهاي نمايشي بالاخص تئاتر در پي اين است كه زندگي انسانها را وراي روزمرگي ها و معادلات رياضي گونه به نحوي به مخاطب ارائه كند كه او تصميم گيرنده ي نهايي و قاضي اعمال آدمهاي نمايش باشد؟
اكنون با تعاريفي كه از قبل ارائه شد چه بهتر است كه آن گونه از هنر نمايش مورد استفاده قرار گيرد كه به اقتضاي ذات خويش مي تواند مخاطب را درگير چنين مفاهيمي از زندگي كند. نمايشهاي بيروني و تئاتر خياباني كه مطمئنا مخاطب سطح متوسط جامعه را هدف قرار مي دهد به خوبي مي تواند ارائه دهنده ي تمام زوايا و خفاياي جامعه ي پادآرماني باشد، جامعه اي خفته در دل يك آرمانشهر. در مقايسه با تئاترهاي دروني مي توان به چند ويژگي تئاتر بيروني اشاره كرد كه جامعه را بصورت صاف و يكدست يعني هر آنچه هست به مخاطب عرضه مي كند. در تئاترهاي دروني، تاريكي سالن، نور، موسيقي، جلوه هاي سمعي بصري و حس خاص تئاتري بازيگران، بسيار مخاطب را در عمق روايت درگير مي كند. محيط خود عاملي است كه مخاطب تنها بيننده ي يك اثر است و با پايان يافتن نمايش به كلي رابطه خويش را با روايت اثر قطع مي كند. اما در محيط بيروني كه نمايش شكل مي گيرد به دليل هويتي كه محيط اجرا در ذهن مخاطب دارد اين ارتباط عميقا در پس زمينه ي ذهن مخاطب شكل مي گيرد. بازي هاي زنده و غيرممكن بودن استفاده از جلوه هاي سمعي و بصري در محيط بيروني تمام جنبه هاي فانتزي يك نمايش را مي زدايد و مخاطب تئاتر خياباني را مستعد همراهي و همذات پنداري با اثر مي نمايد. در محيط بيروني مثلا يك پارك يا گوشه اي از يك خيابان به دليل وجود المانها و عناصري كه اين هماني هاي زيادي را مي تواند به ذهن خواننده متبادر كند خود محيط عاملي خواهد بود كه مخاطب عام بتواند ويژگي كيفي را در ارتباط با اثر به خوبي احساس كند. اين البته بدان معنا نيست كه تماشاگر خود را به عنوان جزيي از نمايش ببيند يا با خود احساس كند در اين نمايش او نيز بازيگري مي كند بلكه هنر بيگانه سازي امريست كه بازيگر نمايش هاي بيروني بايد در جهت تسلط بر فكر و چه بسا عمل مخاطب در هرچه بهتر ارائه دادن آن بكوشد. اين بيگانه سازي و متمركز ساختن ذهن مخاطب است كه باعث مي شود او خود را در جايگاه قضاوت قرار داده و بتواند رذيلت را از فضيلت باز بشناسد. لازم به ذكر است نمايش تنها به جنبه هاي اخلاقي يك روايت نمي پردازد پس در اينجا رذيلت و فضيلت مفهومي كاملا عام و گسترده دارد و تنها به مفهوم آنچه در بحث اخلاق به آن مي پردازند نيست بلكه در جامعه و در ارتباط با امر نمايش مساله ي رفتار است كه در كانون توجه قرار مي گيرد.
در كل مي توان ميدان نمايش بازيگر را جامعه اي در فضاي مينياتوري به حساب آورد كه در آن بازيگر نقش تك تك افراد را بازي مي كند. اين حسي است كه هر تماشاگري در هر گونه ي نمايش همراه خود دارد، مطمئنا مخاطب عام آيينه اي از خود را در بازي، رفتار، حالات و نقش بازيگر جستجو مي كند. اين هنر هويت بخشي است كه بازيگر و متن (در مفهوم كلي) آن را در ذهن تماشاگر دروني مي كنند. در جامعه اي آرماني كه ارزشها همان فضايل اخلاقي هستند و در پس زمينه رذايلند كه باعث به وجود امدن جامعه ي پادآرماني در دل آرمانشهر مي گردند اين مخاطب قويا نيازمند است تا به بررسي و غور در آنچه از خويشتن خويش مي شناسد و انچه از چامعه اي كه در آن زندگي مي كند بپردازد. هيچ شكي نيست همان مخاطب ممكن است دچار رذيلتهاي اخلاقي بسياري باشد و ممكن است در زندگي شخصي خود حتي اين رذيلتها را جزوي از آيين و مسلك خود بازشناخته باشد اما در گير و دار وقايع نمايش و در مشاهده احوالات اين گونه از تئاتر كه به آرمان و پادآرمان اجتماعي مي پردازد يقينا مخاطب در پي ايجاد ارتباط عاطفي با آن بخش از نمايش است كه بر تفوق فضل بر رذل تاكيد موكد دارد.
حال از اين حيث مي توان به طبقه بندي جامعه اي پرداخت كه نمايش بيروني با استفاده از محيط و نوع بازي آن را در قالب روايت به مخاطب عرضه مي دارد. در چنين جامعه اي بايد يك قدم از آنسو و يك قدم از اينسو فاصله گرفت اما اينسو و آنسو چيست؟ مطمئنا اولين جامعه اي كه يك انسان تجربه مي كند و قواعد و ضوابط زندگي را در آن فرا مي گيرد خانواده است. او را اكنون از خانواده جدا مي دانيم زيرا تنها به "من" شخصي او مي پردازيم نه ارتباطات او با اعضاي خانواده كه جنبه هاي عاطفي و احساسي دارند و اين جنبه ها مي توانند بر انتخاب و عقيده ي آزاد او تاثير گذارند. آنسو نيز جهان بيني مخاطب است كه حاصل تمام جمع بندي هاي فكري و ذهني او و متاثر از فرهنگ او مي باشد. اين دو مقوله ي خانواده و جهان بيني به منزله ي جهان شناخته شده ي او را بايد در جاي خود و با المانهاي مربوط به خود بررسي كرد. در امر طبقه بندي اجتماعي جامعه ي هدف براي يك مخاطب نيز بايد به آن بخش از اجتماع پرداخت كه مي تواند به خوبي تحريك كننده ي او در انتخاب يك فضيلت يا رذيلت اخلاقي باشد. از اين حيث جامعه ي طبقه فرادست و جامعه ي طبقه ي فرو دست دوگانه اي هستند كه در اين طبقه بندي قرار مي گيرند. از اين رهگذر جامعه ي طبقه ي فرادست به آن دسته از افرادي اطلاق مي شود كه فرد در تعاملات اجتماعي خود آنان را به عنوان رييس، نخبگان و بزرگان سياسي حاكم بر سياست و اقتصاد و فرهنگ، افراد مشهور ورزشي، چهره هاي سينمايي، ثروتمندان و اشراف، ملاكان و سرمايه داران، بزرگان قوم و قبيله، ارباب و صاحبكار و... مي شناسد از سويي طبقه فرودست به آن دسته از افرادي اطلاق مي شود كه فرد آنها را به عنوان زيردست، شاگرد، كوچكتر، مرئوس، رعيت، كارگر، متكدي، طبقه ي فقيرتر از او و... مي شناسد. مطمئنا نوع برخورد او و انتخاب يك فضيلت يا رذيلت اخلاقي در مواجهه با اين طبقه از افراد در هر فردي متفاوت است. براي مثال ممكن است فردي در مواجهه با يك نخبه ي ورزشي و يا يك چهره ي سينمايي به دليل بروز عقده ي حقارت به رذيلتهاي اخلاقي روي آورد و بالعكس در برخورد با يك متكدي و يك زير دست فضيلتي اخلاقي از خود نشان دهد اما مهم اين است كه وقتي او آدمهاي نمايش را مي بيند و طبقه ي اجتماعي آنها را در آن جامعه ي كوچك مينياتوري تمثيلي باز مي شناسد ديگر به آنچه از خود در جامعه نشان مي دهد نمي پردازد بلكه اكنون او قاضي اي خواهد بود كه تنها فارق خير از شر خواهد شد و فضيلت را از رذيلت جدا خواهد كرد، هرچند در زندگي خود و در مواجهه با چنين موقعيتي نتواند و يا نخواهد از اين توانمندي ذاتي خويش بهره جويد. اگر پژوهشي در اين امر صورت گيرد مطمئنا نتايج جالب خواهد بود، براي مثال سارقي را فرض كنيد كه بر اثر جرم سرقت به زندان افتاده است براي او نمايشي اگر ترتيب پذيرد يا فيلمي به نمايش در آيد كه ذات شرير سارقي را به نمايش در آورد كه دارايي ديگران را به تاراج مي برد بي شك آن زنداني سارق اگر ذات شرير خود را در قالب آن نقش نبيند اما سعي مي كند تا هويت ذاتي و فطري خويش را از آن نقش جدا سازد و در مقام قضاوت آن شرارت را محكوم كند. نمايشهاي بيروني و بالاخص تئاتر خياباني هماني هستند كه بصورت روزمره در اتاق، خانه، كوچه، خيابان، شهر و تمام دنيا اتفاق مي افتد.
نمادها و تمثيلها همانهايي هستند كه در جامعه ي حاضر حضور دارند و هر يك نماينده ي يك طيف و طبقه ي خاص فكري و اجتماعي هستند. از سوي ديگر تئاتر خياباني به دليل برگزاري در يك محيط خاص حتي مي تواند به آن مكان يا محيط هويت نيز ببخشد. اگر در پاركي نمايشهايي در آگاهي بخشي به جامعه در مورد يك بيماري خاص صورت گيرد و آن نمايش بيروني بتواند مخاطب خود را جذب كرده و باعث شود تا مخاطب حس نزديك از جنس همراهي و همدردي با محيط و اثر داشته باشد آن نمايش به شكل تاثير گذاري توانا خواهد بود تا حس آشناپنداري يا دژاوو را براي مخاطبي كه در زمانهاي ديگر از آنجا عبور مي كند به خوبي برانگيزاند. اين را مي توان به جامعه ي پادآرماني نيز تعميم داد چنان كه آن حس آشناپنداري براي مخاطب زماني شكل مي گيرد كه در آن مكان خاص از دردها و ناملايمات سخن به ميان آمده باشد. جامعه در مدل كوچكتري به او ارائه شده باشد و بتواند براي او هويت، همذات پنداري و آشناپنداري را در پستوي ناخودآگاهش نهادينه كند.

الگوها و ريزالگوهاي متن و زبان نمايش بيروني در پادآرمانشهر
در اين مقاله متن به منزله ي خاستگاه تمام نشانه ها به شمار مي رود. متن در اين جا آن دسته از نشانه هاي ساختاري هستند كه صورت ابژكتيو دارند چه آن را در قالب حركات و ديالوگها و چه در قالب آنچه كه در ذهن مخاطب مي ماند بتوان به حساب آورد. چون به بحث در مورد جامعه ي پادآرماني مي پردازيم به تئوري پردازي در مورد انتزاعات پرداخته نخواهد شد و تنها به آن جنبه از متن توجه خواهد شد كه قادر است يك فرضيه ي محكم را در ذهن سيال مخاطب ايجاد كند. در نمايش بيروني، الگويي براي آنچه به مخاطب نه به شكلي انتزاعي و مفهومي بلكه بصورت عيني و صوري ارائه مي شود، وجود دارد. اين الگو خود متشكل از ريزالگوهاي ديگري است كه در ادامه به آنها پرداخته خواهد شد.
فرايند انتقال ذهني از متن به ذهن مخاطب فرايندي بسيار پيچيده است كه تنها مي توان به جنبه هاي بيروني آن اشاره كرد. يعني از جايي كه مبتدا و نهاد در حركتي موازي با ديگر الگوها به انتقال مفاهيم و محتوا و فحوا مي پردازند و مخاطب آنان را در جامعه ي خويش له يا عليه خويش كشف مي كند. الگوي برون متني در پادآرمانشهر يك الگوي موازي است. به زبان ساده تر يعني اينكه فرد دركي از پديده هاي ضدآرماني در ذهن خويش دارد، او آرمانشهر را مي شناسد، كهن الگوها را در تطبيق با دنياي پيش رويش باز مي شناسد و در نهايت خود سازنده ي آن جهان و آن جامعه خواهد بود.
الگوي مورد بحث از دو بخش عمده تشكيل مي شود يك شكل گيري زبان در قالب اثر و دو كنكاش ذهن و يافتن اين هماني هاي جامعه ي پادآرماني. لازمه ي شكل گيري زبان در اثر چند امر مهم است كه بيرون از قالب ذهني مخاطب شكل مي گيرد. احساس، حركت، ميميك هر سه به عنوان واحدي هستند كه بخش اول زبان را شكل مي دهند، ديالوگ و نوع اداي ديالوگ بخش دوم و تماسهاي چشمي و فيزيكي و همراه ساختن مخاطب در نمايش نيز سومين بخش از امور مهم شاكله ي زبان هستند. از اينرو همه ي اينها را چون نمي توان از هم جدا ساخت، خود در كنار هم منجر به ايجاد زباني منحصر بفرد و مخصوص همان اثر مي شوند. از سويي آنچه در ذهن مخاطب شكل مي گيرد نيز به عنوان الگويي موازي در كنار الگوي زبان به ايجاد مفهوم در ذهن كمك مي كند. همراهي با اثر در بخش اول، سپس همدردي با بازيگر، تصميم و قضاوت بر روي اثر و در نهايت همذات پنداري با اثر ريزالگوهاي ديگري است كه مخاطب را با زبان اثر همراه مي سازد. اگر به آنچه در يك جامعه ي خوب برنامه ريزي نشده توجه كنيم مي بينيم تمام اين الگوهايي كه در ذهن مخاطب شكل مي گيرد در زندگي روزمره و در تعامل با ديگران نيزبراي او شكل مي گيرد. مخاطبي كه از لحاظ رواني سالم باشد و زندگي متوسطي داشته باشد، در همراهي با طيف غالب جامعه به همدردي با طيف فرودست و قضاوت در مورد طيفهاي فرادست مي پردازد و در نهايت همذات پنداري، يا در قالبي بزرگتر به زندگي و تعامل با ديگران روي مي آورد. از اينروست كه او خود مي تواند پادآرمانشهر را همانگونه كه هست ببيند، در اين ميان نمايش بيروني كه بهترين نمونه براي نشان دادن آن بخش از جامعه است آيينه اي تمام نما اما در چارچوب كوچكتر براي مخاطب خواهد بود. اين چارچوب به مخاطب اجازه مي دهد به راحتي همراه با بازيگر نقش را دنبال كند، چشمش و ذهنش را به دنبال بازيگر بكشاند و همراه او حتي حركت هم كند. از سويي با او همدردي كند، اين همدردي زماني شكل مي گيرد كه بتواند اشتراكاتي را با بازيگر در خود بيابد، يعني آن دسته از اشتراكاتي كه باعث مي شود دردهاي يكساني در جامعه وجود داشته باشد. جامعه اي كه ركود شديد اقتصادي و بيكاري را تجربه مي كند و افزايش جمعيت در آن روندي صعودي دارد مطمئنا مشكلات اقتصادي مشتركي را براي طيف متوسط جامعه به وجود مي آورد. بازيگر در قالب نقش يك انسان فقير يا كسي كه به تازگي داراييش را از دست داده مي تواند نمونه اي باشد كه با بروز عواطف، احساسات و واگويه هايش حس مشتركي را در ميان مخاطبانش برانگيزد. پس مخاطب نيز چون حرفها و دردهاي مشتركي با بازيگر دارد به راحتي مي تواند در آن عواطف و احساسات درگير و شريك شود. آن بازيگر به عنوان نماينده اي از طبقه ي متوسط جامعه خواهد بود و مخاطب نيز آن جزء را كل به شمار خواهد آورد. از ديگر سو تئاتر خياباني يا ديگر انواع نمايشهاي بيروني به راحتي و بدون ديده شدن به مخاطب اجازه مي دهند تا قضاوت خويش را در مورد امري مهم انجام دهد. مخاطب را به عنوان انساني در نظر بگيريد كه در مقابل ارباب يا شخصي بسيار ثروتمند و اشراف زاده و در كل در مقابل طبقه ي فرادست خود ايستاده است و دوست دارد رفتاري را قضاوت كند. دو عامل عمده مانع اين امر هستند يكي آنكه جامعه اين اجازه را به او نمي دهد. در آرمانشهري كه او در ذهن دارد اگر حتي فرو دست و فرادستي هم وجود نداشته باشند اما باز خود اين امر قضاوت در مورد ديگران امري باطل و بيهوده است پس لازمه قضاوت ميان خوب و بد زيستن در جامعه اي پادآرمانيست. او كه در ذهن خود آدرس آرمانشهر را دارد براي زدودن آنچه توازن بين خوبي و بدي را بهم مي زند نياز مي بيند به قضاوت بپردازد و چه زمينه و دادگاهي بهتر از يك نمايش بيروني با تمام وقايع و اتفاقاتي كه هر روز در جامعه ي خويش مي بيند و باز مي يابد و باز مي شناسد؟ از سوي ديگر دومين عاملي كه نمي گذارد مخاطب و در كل يك انسان طبقه ي فرادست خويش را مورد قضاوت قرار دهد، شخص خود آن مخاطب است. جامعه اي ارماني با نخبگان سياسي، اقتصادي و فرهنگي در راس آن هيچگاه مورد قضاوت فردي كه خود را همسطح با آنان نمي بيند قرار نخواهد گرفت. اين مخاطب انتخاب مي كند كه او توان اداره ي فرهنگ يا اقتصاد يك كشور يا يك منطقه را ندارد پس چگونه مي تواند به بايدها و نبايدهاي آن امور اشراف داشته باشد و سري بلندتر از سرهاي ديگر باشد تا بتواند آن سطح فراتر از خود را قضاوت كند و در موردشان حكم صادر كند؟ اين امر را مي توان در سكوت و گاهي نيز همراهي اكثريت طبقه متوسط جامعه امريكايي در برخورد اربابان و ملاكان سفيدپوست امريكايي با بردگان سياهپوست يا سكوت و گاها همراهي اكثريت طبقه متوسط جامعه ي آلمان و ديگر جوامع اروپايي در برخورد نازي ها با اقليت يهودي آلمان و فرانسه و لهستان و... در زمان جنگ جهاني دوم به خوبي مشاهده نمود.
فراتر از اينها وقتي تئاتر خياباني جامعه اي را نشان مي دهد كه فرادست و فرودست هر دو درآن بازيگرند و اينبار مخاطب طيف طبقه متوسط در اعلي ترين جايگاه قرار دارد و مي تواند قضاوت كند پس اين ذات تئاتر خياباني بوده است كه مخاطبش را توانمند ساخته تا فكر كند، تصميم بگيرد، قضاوت كند و حكم صادر كند. اين قضاوت و حكم صادر كردن است كه جامعه ي پادآرماني را از سطح به عمق دل آرامنشهر مي كشاند و سپس اجازه مي دهد مخاطب تصميم بگيرد تا ضدارزشها را با ارزشهاي فرهنگي معاوضه نمايد. اگر جامعه چنين اجازه اي به مخاطب نمي دهد اما نمايش بيروني كه به الگوهاي آرماني و پادآرماني مي پردازد به خوبي از مخاطب خود يك قاضي عادل با وجدان بيدار و آگاه خواهد ساخت. در آخر نيز امر همذات پنداري مخاطب و ايجاد هويت جديد براي خود و جامعه است كه مخاطب را توانا مي سازد همراه با وقايع پيش برود، او كه همراه با بازيگر حركت كرده، با دردهايش همدردي كرده، با خنده هايش خنديده و با گريه هايش گريسته و در نهايت قضاوت عادلانه اي را بر اساس وجدان آگاه و بيدارش انجام داده آماده است تا با تمام آنچه اثر مي خواهد به خورد مخاطبش دهد همذات پنداري كند و تصميم بگيرد چه راهي را بپيمايد تا به آنچه او ارزش مي داند وفدار بماند و در پي اصلاح جامعه و تعديل رفتار خويش برآيد.

نتيجه
در نتيجه با بازشناسي الگوهاي درون متني يعني جامعه و مخاطب و برون متني يعني زبان و ساختار نمايش مي توان به يك شماي كلي از ارتباط دوسويه ي تئاتر خياباني و پادآرمانشهر دست يافت. در اين ارتباط دو سويه چند عنصر كليدي نقش اساسي را ايفا مي كنند. در درون متن و در صورت جزيي، خود مخاطب و تمام آنچه از دنياي اطرافش سراغ دارد بهترين نمونه ي موردي براي بررسي و پژوهش در اين امر است. مخاطب خود به شخصه دنيايي را با توجه به جهان بيني و آنچه فراگرفته است مي سازد كه مطمئنا دنياي بيرون از آنچه در ذهن خويش دارد را نيز به همان كيفيت درك خواهد كرد. پس از آن اگر جامعه را نيز به عنوان يك عامل درون متن در نظر بگيريم پس تعاملات، ارتباطات و خود مساله ي مفهوم و چگونگي انتقال آن اجزاي اصلي اين بحث خواهند بود. بشر چه به عنوان يك جزء يعني مخاطب و چه به عنوان كل يعني خود جامعه نيازمند برقراري ارتباط و ايجاد كيفيت در برقراري تعامل اجتماعي مي باشد. تئاتر خياباني و نمايشهاي بيروني به منزله ي يك ايده ساز يا تفكر ساز براي مخاطب و جامعه عمل مي كنند. اين گونه ي نمايشي به دليل برخورداري از قدرت ارتباط گرفتن با طيف اكثريت جامعه يعني طبقه ي متوسط به خوبي مي تواند جايي در ميان افكار اجتماعي بشر باز كند و آرمانشهر را به او بشناساند و او را از جامعه ي پادآرماني اطرافش آگاه سازد. از سوي ديگر برون متن يعني زبان و ساختار و فرم نمايش خياباني عواملي هستند كه به ايجاد معنا و محتوا در جامعه مي پردازند. زبان در مفهوم كلي يعني آنچه كه با آن بتوان انتقال معنا داد، امريست بسيار مهم كه بايد خود به تنهايي مورد بررسي قرار گيرد. زبان در اينجا ديالوگ و گفتگو نيست بلكه نظامي از سيستم نشانه ها و مفاهيم است كه در پي انتقال معنا از الگو به ذهن برمي آيد. خود نمايش و بالاخص نمايشهاي بيروني و در راس آنها تئاتر خياباني مخاطب را در محلي قرار مي دهد كه او هم به هويت سازي و هم به هويت بخشي روي آورد و چه بهتر كه اين دسته از مخاطب همان اكثريت تشكيل دهنده ي اجتماع باشد يعني افرادي كه چه مستقيم و چه غيرمستقيم در تعيين سياستها و مباني كلي اجتماعي نقش بزرگي را ايفا مي كند.



منابع:


1. برتولت برشت، درباره ي تئاتر، م: فرامرز بهزاد. شركت سهامي انتشارات خوارزمي. چاپ دوم 1378

2. روزنامه رسالت، شماره 6877، 26/9/1388، هنري 18

3. Bim Mason. Street theatre and other outhdoor performance, Routledge, Chapman and Hall, Inc. 1992.

4. Michael D. Gordin, Helen Tilley, and Gyan Prakash. Utopia and Dystopia beyond Space and Time. Princeton University Press. 2010


5. Tom Moylan. Scraps of the untainted sky, Science fiction, Utopia, Dystopia, westview. 2000
claritine d read claritin d para que sirve
cipralex link cipro muadili
cialis manufacturer coupon lilly cialis coupons cialis savings and coupons
cialis cialis 20mg cialis walgreen coupon
abortion pill cons unbosqueparaelplanetatierra.com how much is an abortion pill
abortion pill adlerhohenems.com when can you get an abortion pill
feldene lasertech.com feldene flas para que sirve
aerius aerius ordonnance aerius vidal
getting an abortion pill abortion pill online the abortion pill
how to have abortion define dilation and curettage want an abortion
cialis prescription coupon free printable cialis coupons cialis online coupon
prescription drug coupons ainalfaras.net cialis 2015 coupon
chemical abortion pill abortion pill stories abortions cost
2015 cialis coupon coupons for cialis cialis savings and coupons
duphaston tablete ilkpirlantam.com duphaston 10 mg
amoxicillin al 1000 amoxicillin dermani haqqinda amoxicillin 500 mg
anti abortion pill first trimester abortion pill how to have an abortion pill
vermox prodej vermox alkohol vermox cena
should abortion pill be legal slb-coaching.com abortion pill side effects
lamisil lamisil 1 lamisil 1
having an abortion how do abortion pill work abortion pill recovery
lamisil megaedd.com lamisil cream
anti abortion facts rubinetteriemariani.it average cost of abortion
flagyl 500 mg flagyl 500 mg flagyl
cytotec abortion achieveriasclasses.com cons of abortion pill
coupons prescriptions rock.agility.esp.br internet drug coupons
naltrexone alcohol cravings site low dose naltrexone crohns
what is a vivitrol shot s467833690.online.de can you buy naltrexone over the counter
low dose naltrexone contraindications go use of naltrexone
low dose naltrexone dosage click low dose naltrexone for sale
difference between naloxone and naltrexone site how long does naltrexone take to work
revia medication blog.griblivet.dk does naltrexone stop cravings
uses for naltrexone oscarsotorrio.com what is revia used for
implant for opiate addiction low dose naltrexone side effects fibromyalgia naltrexone clinic



نظر بازدیدکنندگان:
ارسال نظر
نام: *
تلفن/ایمیل:
متن نظر: *
- اعداد داخل تصویر را وارد کنید
- برای تصویر جدید روی آن کلیک کنید


از نگاه دوربین
کارناوال و مراسم افتتاحیه شانزدهمین جشنواره بین المللی تئاتر خیابانی مریوان برگزار شد.استقبال از گروه های نمایش خیابانی کردستان عراق در پایانه مرزی باشماقمراسم اختتامیه شانزدهمین جشنواره بین‌المللی تئاتر خیابانی مریوان برگزار شد.پیام دبیرخانه جشنواره بین المللی تئاتر خیابانی مریوان درباره فاجعه غزهدر دومین روز از جشنواره شانزدهم 26 اثر نمایشی اجرا شد.نشست خبری شانزدهمین جشنواره بین المللی تئاتر خیابانی مریوان برگزار شد.آرای هیات داوران شانزدهمین جشنواره بین المللی تئاتر خیابانی مریوانمصاحبه با سولاک مِلکه گالستیان؛ نویسنده، کارگردان و بازیگر نمایش «فاصله» از کشور ارمنستان
آرشیو مطالب
تمامی حقوق این سایت متعلق به جشنواره بین المللی تئاتر خیابانی مریوان میباشد. 1396 ©